چند سال پیش با داداشم رفتم سر زمینای کشاورزی پدر بزرگم اون روز هوا بارانی بود منو داداشم داشتیم تو زمینا قدم میزدیم که من یهو افتادم زمین چون زمین خیس بود لباسام و گفشام همه پر کل شدن خیلی ناراحتو عصبی بودم ولی داداشم فقط داشت بهم میخندید اون روز هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه.
«تمام»
- ۰۱/۱۲/۰۹